کلاس زبان




در آمریکا به علت وجود تعداد زیاد مهاجرینی که از سرتاسر دنیا به اینجا می آیند، کلاس های آموزش زبان انگلیسی در دبیرستان ها و کلیسا ها برگزار میشه که در کنار زبان انگلیسی، آشنایی با فرهنگ آمریکا و تاریخ و سنن و روش زندگی در آمریکا نیز مد نظر است. این کلاسها معمولا به صورت بسیار ارزان و در ساعت هایی خارج از وقت اداری برگزار مبشه. نکته جالب اینکه کسانی که به عنوان معلم در این کلاسها هستند، بدون دریافت دستمزد تدریس میکنند و به عنوان یک کار خیرخواهانه و داوطلبانه آن را انجام میدهند.
اوایل فکر میکردم شاید با این کار معافیت مالیاتی و یا منفعت مالی دیگری متوجه آنهاست. ولی اینگونه نیست. تقریبا تمام معلم ها مسیحی های معتقدی هستند که به نیت خیر چنین میکنند.

ما هم در یکی از این کلاسها که در Mclean Bible Church که انصافا کلیسای بزرگ و مجهزیست، برگزار میشود شرکت کردیم. این کلاسها در 5 مقطع مختلف و با هزینه 10 دلار برای هر ترم به علاوه هزینه کتاب برگزار میشه.

نکته جالبی که وجود داره تنوع ملیتی شاگردها در این کلاسهاست. پنداری سازمان ملل کوچکی در این کلیسا وجود داره. فقط در کلاس ما 6 شاگرد بودند که از فلسطین، ترکیه، گواتمالا، کره جنوبی و البته ایران بودند. الیزابت خانم مهربانی که در کلاس مقطع 5 معلم ما بود، علاوه بر وقتی که برای تدریس می گذاشت، در پایان دوره همه ما را به ناهار دعوت کرد و کادوهایی نیز به فراخور به هر شاگرد داد. (به من هم دوکتاب انگلیسی گزیده اشعار حافظ رسید! ) در پایان دوره هم در جشنی که در کلیسا برگزار شد ضمن دادن مدرک پایان دوره، پذیرایی مفصلی هم انجام شد که جای همه شما خالی بود.

میز پذیرایی مراسم که در آن سینی ما و حلواهای آن هم دیده میشود.

ناهار در رستوران "کافه دیوان" در واشنگتن دی سی
از راست به چپ: داگلاس، ارشان، ساموئل، سمن، محمد، الیزابت

آنی بود، درها وا شده بود



شعر زیر شعر زیبا و غریبی از سهراب سپهری است، که شاید اگر محسن نامجو آن را نمیخواند، کشفش نمیکردم. البته طبع لطیف دوست عزیزم عباس نیز در این میان کمک بزرگی بود. این شعر کوتاه گویای چیزی شبیه مکاشفه دارد که دمی و آنی برای سهراب حاصل شده. میخواستم بیشتر در مورد این شعربنویسم که کمی سواد مانع شد. عجیب اینکه تفسیر و توضیحی هم در مورد این شعر در اینترنت پیدا نکردم. دوستان خوش ذوق مددی!




آنی بود، درها وا شده بود.

برگی نه، شاخی نه، باغ فنا پيدا شده بود.

مرغان مکان خاموش، اين خاموش، آن خاموش، خاموشی گويا شده بود.

آن پهنه چه بود: با ميشی، گرگی همپا شده بود.

نقش صدا کم رنگ، نقش ندا کم رنگ، پرده مگر تا شده بود؟

من رفته، او رفته، ما بی ما شده بود.

زيبائی تنها شده بود.

هررودی، دريا،

هر بودی، بودا شده بود.


این هم اجرای زیبای نامجو
Download