شعر زیر شعر زیبا و غریبی از سهراب سپهری است، که شاید اگر محسن نامجو آن را نمیخواند، کشفش نمیکردم. البته طبع لطیف دوست عزیزم عباس نیز در این میان کمک بزرگی بود. این شعر کوتاه گویای چیزی شبیه مکاشفه دارد که دمی و آنی برای سهراب حاصل شده. میخواستم بیشتر در مورد این شعربنویسم که کمی سواد مانع شد. عجیب اینکه تفسیر و توضیحی هم در مورد این شعر در اینترنت پیدا نکردم. دوستان خوش ذوق مددی!
آنی بود، درها وا شده بود.
برگی نه، شاخی نه، باغ فنا پيدا شده بود.
مرغان مکان خاموش، اين خاموش، آن خاموش، خاموشی گويا شده بود.
آن پهنه چه بود: با ميشی، گرگی همپا شده بود.
نقش صدا کم رنگ، نقش ندا کم رنگ، پرده مگر تا شده بود؟
من رفته، او رفته، ما بی ما شده بود.
زيبائی تنها شده بود.
هررودی، دريا،
هر بودی، بودا شده بود.
برگی نه، شاخی نه، باغ فنا پيدا شده بود.
مرغان مکان خاموش، اين خاموش، آن خاموش، خاموشی گويا شده بود.
آن پهنه چه بود: با ميشی، گرگی همپا شده بود.
نقش صدا کم رنگ، نقش ندا کم رنگ، پرده مگر تا شده بود؟
من رفته، او رفته، ما بی ما شده بود.
زيبائی تنها شده بود.
هررودی، دريا،
هر بودی، بودا شده بود.
۲ نظر:
محمد سلام!
آقا! لینک نامجو کار نمی کنه.
یاسر جان لینک مشکلی نداره ولی ظاهرا سایتی که من در آن فایها رو آپلود میکنم در ایران فیلتره.(hotlinkfiles) اگر سایت خوبی میشناسی لطفا بگو
ممنون
ارسال یک نظر