چهل سرباز


وقتی فهمیدم سریال چهل سرباز بازگو کننده داستانهایی از شاهنامه است هم خوشخال شدم هم تعجب کردم چرا که توی این دوره و زمانه اختصاص بودجه و انرژی برای چنین داستانهای فقط ایرانی واقعا عجیبه.
ولی بعد دیدن چند دقیقه از یکی از قسمتهای اون، حالم بد شد و کانال رو عوض کردم. من خودم چیزی نمیگم فقط متن زیر که مال همشهری و همچنین چند تا لینک زیر رو بخونید و ببینید. در آخر دفاعیات کارگردان را هم آورده ام. ایشون از مشکلات مالی و ... گفته که البته ممکنه درست باشه و لی خیلی چیزها به ذوق و دقت کارگردان برمیگرده و با پول و وقت درست نمیشه خودتون قضاوت کنید.



رستمي با لنزهاي آبي

بدون شك به تصوير كشيدن اسطوره‌ها و داستان‌هاي شاهنامه قابل تحسين است. اما بي‌توجهي به بعضي نكات ريز و درشت نمي‌تواند قابل اغماض باشد، آن هم در روزگاري كه كشورهاي ديگر خودشان را به آب و آتش مي‌زنند تا ناچيزترين پهلوانانشان را با شكوهي وصف‌نشدني در قالب سينما به تصوير بكشند.

بنابراين ارائه تصويري ناقص از جهان پهلوان ايراني شاهنامه – كه با مطالعه و تحقيق همراه نيست – مي‌تواند ارزش و اعتبار او را در چشم جوانان و كودكان اين سرزمين خدشه‌دار كند. در اينجا ما چند اشتباه را با استناد به خود شاهنامه آورده‌ايم تا خودتان داستان‌هاي شاهنامه‌اي «چهل سرباز» را با شاهنامه فردوسي مقايسه كنيد.

خيمه و سراپرده:

در شاهنامه هميشه خيمه و سراپرده – به‌خصوص سراپرده شاهان و مقامات بزرگ – از جنس پارچه و به رنگ‌هاي خاص بوده است؛ يعني هر شخصيت يا خانواده بزرگي، سراپرده‌اي به رنگ مخصوص داشته.

خيمه پادشاه، خيمه‌اي هفت رنگ بوده كه در اسطوره‌ها آن را به كامل بودن شخصيت شاه تعبير مي‌كنند. روي هر سراپرده (خيمه) هم پرچم خاصي برافراشته مي‌شده. براي مثال در داستان رستم و سهراب، سهراب سراپرده پادشاه را چنين توصيف مي‌كند:

بگو كان سراپرده هفت رنگ / بدو اندرون خيمه‌هاي پلنگ

به پيش اندرون بسته صد ژنده پيل / يكي مهد پيروزه برسان نيل

يكي بر ز خورشيد پيكر درفش / سرش ماه زرين غلافش بنفش...

(داستان رستم و سهراب، بيت‌هاي 548-545)

با اين توصيفات دقيق از شاهنامه، معلوم نيست چرا خيمه اسفنديار به سبك و شيوه اعراب از ني و حصير ساخته شده و جالب‌تر اينكه نمي‌دانيم چرا در ميانه روز در اين خيمه حصيري مشعل‌هاي آتش روشن است!

رخش:

در روايت‌هاي نقالان از شاهنامه، سپيدرنگ است. اما در خود شاهنامه اين‌گونه توصيف شده است:

يكي كره از پس به بالاي او / سرين و برش هم به پهناي او

تنش پرنگار از كران تا كران / چو داغ گل سرخ بر زعفران

همي رخش خوانيم بور ابرش است / به خو آتش و به رنگ آتش است

فردوسي براي توصيف رخش، از واژه «بور ابرش» استفاده مي‌كند. اين واژه به روايت فرهنگ‌ها يعني «اسبي كه داراي خال‌هايي مخالف رنگ خود باشد يا اسب سرخ رنگي كه خال‌هاي سفيد داشته باشد». حال با توجه به اين توصيفات، اسب معمولي و قهوه‌اي رنگي كه براي پهلوان شاهنامه در اين سريال انتخاب شده، چه تناسبي مي‌تواند با رخش شاهنامه داشته باشد؟!

رودابه:

خانم ثريا قاسمي يكي از بهترين بازيگران زن هستند، اما انتخاب ايشان با توجه به شرايط فيزيكي‌شان، نشان از بي‌دقتي كامل كارگردان در مطالعه خصوصيات شخصيت‌هاي شاهنامه دارد. رودابه در شاهنامه چنين توصيف مي‌شود:

پس پرده او [مهراب شاه] يكي دختر است / كه رويش ز خورشيد روشن‌تر است

ز سر تا به پايش به كردار عاج / به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج

دو چشمش به سان دو نرگس به باغ / مژه تيرگي برده از پر زاغ...

با توجه به اين ابيات، رودابه بانويي است بلندقد، به اندام، سياه‌چشم و داراي پوستي سپيد. شما قضاوت كنيد، اين ويژگي‌ها چه تناسبي مي‌تواند با ويژگي‌هاي خانم ثريا قاسمي داشته باشد؟!

اسفنديار:

آرايش چهره اسفنديار به جاي اينكه شبيه مردان باستان باشد، بيشتر شبيه به پهلوان‌هاي دوران قاجار و صفويه است. براي روشن‌تر شدن مطلب به شاهنامه رجوع مي‌كنيم:

اسفنديار پهلواني بالابلند بوده كه ريش سياه بلندي داشته (كلا تمام مردان در ايران باستان ريش بلند داشته‌اند. گذشته از شاهنامه، كافي است نگاهي به سنگ نگاره‌هاي تخت جمشيد بيندازيد).

فردوسي در داستان رستم و اسفنديار اشاره مي‌كند كه وقتي تير در چشم اسفنديار نشست، ريش سياهش از خون سرخ شد. اين هم مشخص نيست كه اين لنزهاي آبي در چشم‌هاي اسفنديار و پسرانش – و حتي رستم – چه سنخيتي با چهره و ويژگي‌هاي ايراني و آسيايي اين پهلوانان دارد.

رستم:

داريوش ارجمند از بازيگران بزرگ سينما و تلويزيون است و مسلما بازي زيباي او در نقش مالك اشتر هرگز از يادها نمي‌رود. با اين حال آيا چهره خاص داريوش ارجمند با پوست سبزه و آن لنز آبي در چشم مي‌تواند چهره رستم را تداعي كند؛ رستم سياه چشم و سفيد روي و بلند بالايي كه به روايت شاهنامه، بيشترين شباهت را به چهره سام سوار دارد؛ رستمي كه فردوسي در وصف زيبايي و ستبري او مي‌گويد:

به اين خوبرويي و اين فرو يال / ندارد كس از پهلوانان همال...

و گذشته از چهره، طرح زره و ببر بيان بر تن رستم، بيشتر شباهت به لباس‌هاي جنگي دوران اسلامي دارد. اگر در طراحي اين لباس‌ها و كلاه ديو سپيد قرار نبود به لباس‌هاي جنگ‌آوران باستان در سنگ نگاره‌هاي تخت جمشيد و بيشاپور و... توجه شود، حداقل مي‌شد از پرده‌هاي نقالي و نقاشي‌هاي قهوه‌خانه‌اي الهام گرفت.



نظامی گنجوی


در مطلب قبلی در مورد نظامی و خسرو و شیرین نوشتم بد ندیدم دو قسمت از مثنوی خسرو و شیرین که بی گمان از برترین بخش های این اثر هست رو اینجا بذارم دوست دارم نظرتون رو بدونم


مناظره خسرو و فرهاد

نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی

بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند

بگفتا جان فروشی در ادب نیست بگفت از عشقبازان این عجب نیست

بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان

بگفتا عشق شیرین بر تو چونست بگفت از جان شیرینم فزونست

بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب بگفت آری چو خواب آید کجا خواب

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

بگفتا گر خرامی در سرایش بگفت اندازم این سر زیر پایش

بگفتا گر کند چشم تو را ریش بگفت این چشم دیگر دارمش پیش

بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفتا گر نیابی سوی او راه بگفت از دور شاید دید در ماه

بگفتا دوری از مه نیست در خور بگفت آشفته از مه دور بهتر

بگفتا گر بخواهد هر چه داری بگفت این از خدا خواهم به زاری

بگفتا گر به سر یابیش خوشنود بگفت از گردن این وام افکنم زود

بگفتا دوستیش از طبع بگذار بگفت از دوستان ناید چنین کار

بگفت آسوده شو که این کار خامست بگفت آسودگی بر من حرام است

بگفتا رو صبوری کن درین درد بگفت از جان صبوری چون توان کرد

بگفت از صبر کردن کس خجل نیست بگفت این دل تواند کرد دل نیست

بگفت از عشق کارت سخت زار است بگفت از عاشقی خوشتر چکار است

بگفتا جان مده بس دل که با اوست بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست

بگفتا در غمش می‌ترسی از کس بگفت از محنت هجران او بس

بگفتا هیچ هم خوابیت باید بگفت ار من نباشم نیز شاید

بگفتا چونی از عشق جمالش بگفت آن کس نداند جز خیالش

بگفت از دل جدا کن عشق شیرین بگفتا چون زیم بی‌جان شیرین

بگفت او آن من شد زو مکن یاد بگفت این کی کند بیچاره فرهاد

بگفت ار من کنم در وی نگاهی بگفت آفاق را سوزم به آهی

چو عاجز گشت خسرو در جوابش نیامد بیش پرسیدن صوابش

به یاران گفت کز خاکی و آبی ندیدم کس بدین حاضر جوابی

------------------------------
مناجات شیرین

خداوندا شبم را روز گردان چو روزم بر جهان پیروز گردان

شبی دارم سیاه از صبح نومید درین شب رو سپیدم کن چو خورشید

غمی دارم هلاک شیر مردان برین غم چون نشاطم چیر گردان

ندارم طاقت این کوره تنگ خلاصی ده مرا چون لعل ازین سنگ

توئی یاری رس فریاد هر کس به فریاد من فریاد خوان رس

ندارم طاقت تیمار چندین اغثنی یا غیاث المستغیثین

به آب دیده طفلان محروم بسوز سینه پیران مظلوم

به بالین غریبان بر سر راه به تسلیم اسیران در بن چاه

به داور داور فریاد خواهان به یارب یارب صاحب گناهان

بدان حجت که دل را بنده دارد بدان آیت که جان را زنده دارد

به دامن پاکی دین پرورانت به صاحب سری پیغمبرانت

به محتاجان در بر خلق بسته به مجروحان خون بر خون نشسته

به دور افتادگان از خان و مان‌ها به واپس ماندگان از کاروانها

به وردی کز نوآموزی بر آید به آهی کز سر سوزی بر آید

به ریحان نثار اشک‌ریزان به قرآن و چراغ صبح خیزان

به نوری کز خلایق در حجاب است به انعامی که بیرون از حساب است

به تصدیقی که دارد راهب دیر به توفیقی که بخشد واهب خیر

به مقبولان خلوت برگزیده به معصومان آلایش ندیده

به هر طاعت که نزدیکت صواب است به هر دعوت که پیشت مستجاب است

به آن آه پسین کز عرش پیشست بدان نام مهین کز شرح بیشست

که رحمی بر دل پر خونم‌آور وزین غرقاب غم بیرونم آور


با تشکر از سایت ریرا


سیمای دو زن




داستان های شور انگیز لیلی و مجنون و خسرو و شیرین (شاهکارهای نظامی گنجوی) را کما بیش میدانیم و هر از چندگاهی در مورد آن میشنویم یا مطلبی می خوانیم ولی من خودم تا بحال به فکر مقایسه شخصیت لیلی و شیرین به عنوان یک زن عرب و یک زن ایرانی نیفتاده بودم تا اینکه یکی از دوستان گفت آقای سعیدی سبرجانی کتابی به نام "سیمای دو زن" دارد که در آن این دو معشوقه را مقایسه نموده . با گشت و گذاری در اینترنت متن کتاب رو پیدا کردم که میتونید از اینجا بردارید

بدنسازی


این هم عکسی از مسابقات بدنسازی قهرمانی کشور در کرمان
عکاس حمید صادقی
بر گرفته از سایت کرمان خبر

هرگز ناامید نشوید



این کلیپ رو ببینید
به قول یکی از دوستان باید همیشه دنبال
...چشم مشکلات باشیم و

نستعلیق


نستعلیق بنویسید؟ Microsoft Word میخواهید توی
کنید download این فایل رو
word بعد از نصب با انتخاب فونت نستعلیق در
به راحتی از این خط زیبای فارسی لذت ببرید
البته فکر میکنم فقط در نسخه 2003 کار میکنه

Gizmoz

یک سر به این سایت بزنید و با دادن عکس پرسنلی خودتون یا هر کس دیگه !!! کلیپ و یا انیمیشن درست کنید. جالب اینکه این سایت با عکس شما یک مدل سه بعدی از صورتتون میسازه و میتونید صدا و یا متن خاصی هم بهش بدید تا با تکون دادن نسبتا طبیعی اعضای صورت اون رو بخونه

Get your own at Gizmoz.com

بدون شرح



مسئولان نظام در سالگرد ارتحال جانسوز امام خميني (ره)/آرش خاموشي ايسنا

هرچی تو دلت خواندی از آن تو

واژه ها و زبانزد (ضرب المثل) های پارسی


پیشتر برای برخی از دوستان این فایلها رو فرستاده بودم دیدم بد نیست اینجا هم یک لینک بذارم


لوگان




خودمونیم ما ایرانیا خیلی چیزهامون شبیه بقیه مردم دنیا نیست.
البته مسلما این رفتارها معلول شرایط بیرونی حاکم بر ماست که اون هم مثل هیچ جای دنیا نیست.
متن زیر بریوط به نحوه فروش خودروی لوگان یا همون تندر نود در ایرانه که مدیر شرکت رنو در تهران گفته.
روی متن کلیک کنید تا در اندازه اصلی دیده بشه؛ اگر نشد اینجا رو کلیک کنید


اسلام گراها و اسلام گرایی


این روزها همه جا توی رسانه های مختلف داخلی و خارجی و ملی و غیر ملی صحبت از پیروزی اسلام گراهای ترکیه در انتخابات اخیر است و جمهوری اسلامی هم بسیار ابراز خوشحالی میکند. البته من هم این اتفاق را میپسندم ولی نکته اینجاست که آیا اگر امثال اسلام گراهای ترکیه با همین عقاید میخواستند در ایران در انتخابات مجلس شرکت کنند آیا صلاحیتشان تایید میشد؟


مولانا پيامبرعشق

او همان پيامبر عشق و طرب بود كه در نيمه شب حزن رسيد

اين نيمه شبان كيست چو مهتاب رسيده
پيغمبر عشق است و ز محراب رسيده
اين كيست چنين ولوله در شهر فكــنده
در خرمن درويش چو سيلاب رسيده
يـك دســته كليدست به زيــر بغل عشق
از بـــــهـر گشائيدن ابواب رســيده؟

متن سخنرانی دکتر سروش در سمپوزیوم جهانی مولانا در ترکیه

The AIR Car !

همه جا و همه کس در باره بنزین حرف میزنند. وقتی میشه موتور خودرو با هوا ، درسته با هوا کار کنه چرا باید اینقدر نگران باشیم؟
باور کنید جدی میگم. خودتون اینجا رو ببینید.
توضیح اینکه این خودرو که آقای Guy Nègre اسپانیایی مخترعشه، کارخونه اش توی بارسلونه، با هوای فشرده حدود 300 اتمسفر کار میکنه البته فشار زیادیه و50 درصد بیشتر از خودروهای CNG سوزه ولی ادعا میشه که بی خطره به نظر من ارزش بررسی و احتمالا سرمایه گذاری رو داره (قابل توجه قلعه بانان منطقی و بذرپاش و البته سازمان ها و وزارتخانه ها و قوه های مربوطه !!)

پس چی! به همین راحتی به همین خوشمزگی.

این انیمیشن تا حدودی گویای نحوه کار موتور این خودروه

این هم مشخصات فنی:


فعلا" فوت نکنید، بهشت زهرا بنزین ندارد

فعلا" فوت نکنید، بهشت زهرا بنزین ندارد! ايران اکونوميست-مدیرعامل سازمان بهشت زهرا با اعلام این مطلب افزود: تا کنون سعی کرده ایم با استفاده از موجودی قبلی که در پمپ بنزین اختصاصی بهشت زهرا داشتیم و نیز از محل این 10 هزار لیتر به صورت
... کج و دار و مریز هم که شده، کارها را پیش ببریم، تا مشکلی برای مردم پیش نیاید ولی

http://www.iraneconomist.com/Print.asp?nid=9887

اندر خواص گوگل



.بی گمان برای شما هم پیش اومده که دنبال معنی یک کلمه میگردید ولی دیکشنری دم دستتان نیست


خب چکار کنیم؟؟
حلال مشکلاته Googleطبق معمول
ازاین ترکیب برای یافتن معنی استفاده کنید تا از توی ده ها دیکشنری معنی کلمه مورد نظر رو بهتون بگه

Define: word

:مثال

Define: IRAN
Define: Democracy

رسم نمودار توابع 2 بعدی


در این سایت میتونید نمودار توابع 2 بعدی رو رسم کنید. یاد دوران تحصیل بخیر


ثبت رایگان سایت در موتورهای جستجو

،اگر سایتی دارید که میخواهید در موتورهای جستجو ثبت بشه
!! سری به اینجا بزنید و با ثبت سایتتون در 150 موتور جستجو، اینترنت رو بترکونید

وسایل چگونه کار میکنند؟

.هست Howstuffworks یکی از سایت های مورد علاقه من سایت
توی این سایت میتونید نحوه کارکرد صدها وسیله رو به صورت متن و عکس و فیلم و انیمیشن ببینید. من که خیلی لذت میبرم
برای نمونه نحوه کار نسل قدیم و جدید چرخ خیاطی رو ببینید مطمئنم که نمیدونستید چطور کار میکرده
:اینم آدرس این صفحه برای اطلاعات بیشتر


کاریکاتور

alimerikhi@yahoo. com

ذخیره کنیم؟Youtube و Google Video چطورکلیپها را از



شاید برای شما هم پیش اومده که بخواهید از سایتهای Youtube و Google Video کلیپ و یا به طور کلی ویدئویی رو ذخیره کنید

برای این کار مراحل زیر رو انجام بدید:
- اول کلیپ مورد نظرتون رو پیدا کنید !!!
- وارد سایت KEEPVID بشوید و نشانی کامل کلیپ مورد نظرتون رو در محل مربوطه کپی کنید . بهتره که نوع سایت مثلا Youtube یاGoogle Video رو هم مشخص کنید.

- روی download کلیک کنید پس از یکی دو ثانیه لینک فایل مربوطه ظاهر میشود و میتوانید اون رو ذخیره کنید.

سوال: این فایل رو چطور Play کنیم؟
جواب این فایل ها از نوع Flash Video (FLV) هستند از این سایت Player یا این جا مربوطه رو ذخیره و نصب کنید.

قول بدید اگر کلیپ جالبی پیدا کردید برای من هم بفرستید.

کلیپ اولین سرود ملی ایران

توقف عمليات به خاطر نداشتن بنزين




همشهری 27 تیر 1386

داخلی - گروه حوادث:
عمليات دستگيري اعضاي باندي كه با سكه‌ و عتيقه‌هاي قلابي از مردم كلاهبرداري مي‌كردند به علت سهميه‌بندي بنزين متوقف مانده است.

در اين عمليات قرار بود ماموران همراه 2 تن از متهمان عازم شمال كشور شده و با محاصره مخفيگاه ديگر اعضاي باند، آنها را دستگير كنند.

مدتي پيش زماني كه ماموران حفاظت از ميراث فرهنگي تهران از ماجراي كلاهبرداري‌هاي يك باند حرفه‌اي با استفاده از سكه‌ها و عتيقه‌هاي قلابي با خبر شدند، به دستور بازپرس شعبه 15 دادسراي ناحيه 5 تهران، تحقيقات تخصصي براي شناسايي اعضاي اين باند آغاز شد.

ماموران در تحقيق از طعمه های اين باند دريافتند كلاهبرداران پس از شناسايي خريداران سكه‌هاي قديمي و اشياء عتيقه با آنها وارد مذاكره شده و با نشان دادن تعدادي سكه و عتيقه‌هاي واقعي به آنها، ادعا مي‌كنند قصد فروش تعداد زیادی از آنها را دارند.

به اين ترتيب، خريداران كه تصور مي‌كردند با خريد سكه‌ها به پول زيادي مي‌رسند وسوسه شده و با اعضاي باند وارد معامله مي‌شدند. اما هنگامي كه زمان معامله فرا مي‌رسيد، اعضاي باند پس از دريافت پول‌هاي كلان از طعمه‌هاي خود ، به آنها سكه و عتيقه‌هاي قلابي داده و پا به فرار مي‌گذاشتند.

قرار صوري با اعضاي باند

با به دست آمدن اين اطلاعات ،ماموران حفاظت از ميراث فرهنگي تصميم گرفتند خود را به عنوان خريدار سكه و عتيقه جا زده و براي به دست آوردن مدارك قابل پذیرش در دادگاه، با اعضاي باند وارد معامله صوري شوند. به اين ترتيب يكي از مأموران با تبهكاران تماس گرفت و مدعي شد قصد خريد سكه و عتيقه را دارد.

چند روز بعد در حالي كه اعضاي باند تصور مي كردند طعمه ديگري را به دام انداخته‌اند با این مأمور مخفي وارد معامله شده و براي تحويل سكه‌ها و عتيقه‌ها با او قرار گذاشتند.

آن روز در حالي كه ديگر مأموران محل قرار را زير نظر گرفته بودند، تبهكاران براي انجام معامله پا به اين محل گذاشتند اما در جريان عمليات پليسي در حالی که 3 نفر از آنها توانسته بودند از حلقه محاصره ماموران بگریزند، 2 عضو دیگر باند دستگير شدند.

با انتقال متهمان به دادسراي ناحيه 5، آنها به كلاهبرداري از خريداران اشياء عتيقه اعتراف كرده و مدعي شدند همدستانشان ساكن يكي از روستا‌هاي شمال كشور هستند و در صورتي كه همراه مأموران به اين روستا بروند مي‌توانند مخفيگاه آنها را به پليس نشان دهند.

توقف عمليات به خاطر نداشتن بنزين

پس از اعترافات متهمان، آنها روانه زندان شده و بازپرس شعبه 15 دادسراي ناحيه 5 از پليس خواست براي دستگيري ديگر اعضاي باند همراه متهمان عازم شمال كشور شوند. اما مدتي بعد نامه‌اي در اختيار بازپرس پرونده قرار گرفت كه حكايت از توقف عمليات به خاطر نداشتن سوخت كافي داشت.

به گفته بازپرس جراحي در اين نامه آمده بود كه به خاطر سهميه بندي بنزين و نداشتن سوخت كافي، پليس قادر نيست عمليات دستگيري متهمان را ادامه دهد مگر آنكه شاكي پرونده، تهيه سوخت را بر عهده بگيرد.

اما اين در حالي بود كه سازمان ميراث فرهنگي، به عنوان شاكي پرونده نيز اعلام كرده بود كه مي‌تواند هتل و خودروي مورد نياز را در اختيار پليس قرار دهد اما به علت نداشتن کارت سوخت از تهيه بنزين عاجز است.

سنگسار


نظرات محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه در مورد سنگسار در گفتگو با برنامه نگاه یک از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران

Getbot Download Manager


یک نرم افزار کوچک و ساده برایdownload نمودن چندین فایل به طور هم زمان

کافیست نشانی یا نشانی های مورد نظرتون رو در حافظه کپی کنید این نرم افزار به صورت خودکار آدرس رو آماده دریافت میکنه

قرآن فارسی، انگلیسی، عربی


.این نرم افزار با حجم کمتر از 3 مگابایت شامل کل متن قرآن و ترجمه های اونه

با تشکر از دوست خوبم عباس اصفهانیان

به عمو مرتضی افتخار میکنم

From Penniless to Provider - News - McLean Connection - Connection Newspapers

داستان کوتاه



وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم . هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.ا

قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم .ا

بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند . اسم این موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ می داد.ا

ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا میکرد .ا

بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن همسایه مان رفته بود . رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی میکردم که با چکش کوبیدم روی انگشتم.ا

دستم خیلی درد گرفته بود ولی انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که دلداریم بدهد .ا

انگشتم را کرده بودم در دهانم و همین طور که میمکیدمش دور خانه راه می رفتم . تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن افتاد ! فوری رفتم و یک چهار پایه آوردم و رفتم رویش ایستادم .ا

تلفن را برداشتم و در دهنی تلفن که روی جعبه بالای سرم بود گفتم اطلاعات لطفآ .ا

صدای وصل شدن آمد و بعد صدایی واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات .ا

انگشتم درد گرفته .... حالا یکی بود که حرف هایم را بشنود ، اشکهایک سرازیر شد .ا

پرسید مامانت خانه نیست ؟

گفتم که هیچکس خانه نیست .ا

پرسید خونریزی داری ؟

جواب دادم : نه ، با چکش کوبیدم روی انگشتم و حالا خیلی درد دارم .ا

پرسید : دستت به جا یخی میرسد ؟

گفتم که می توانم درش را باز کنم .ا

صدا گفت : برو یک تکه یخ بردار و روی انگشتت نگه دار .ا

یک روز دیگر به اطلاعات لطفآ زنگ زدم .ا

صدایی که دیگر برایم غریبه نبود گفت : اطلاعات .ا

پرسیدم تعمیر را چطور می نویسند ؟ و او جوابم را داد .ا

بعد از آن برای همه سوالهایم با اطلاعات لطفآ تماس میگرفتم .ا

سوالهای جغرافی ام را از او می پرسیدم و او بود که به من گفت آمازون کجاست . سوالهای ریاضی و علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که باید به قناریم که تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم .ا

روزی که قناری ام مرد با اطلاعات لطفآ تماس گرفتم و داستان غم انگیزش را برایش تعریف کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرفهایی را زد که عمومآ بزرگترها برای دلداری از بچه ها می گویند . ولی من راضی نشدم . ا

پرسیدم : چرا پرنده های زیبا که خیلی هم قشنگ آواز می خوانند و خانه ها را پر از شادی میکنند عاقبتشان اینست که به یک مشت پر در گوشه قفس تبدیل میشوند ؟

فکر میکنم عمق درد و احساس مرا فهمید ، چون که گفت : عزیزم ، همیشه به خاطر داشته باش که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند و من حس کردم که حالم بهتر شد .ا

وقتی که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتیم . دلم خیلی برای دوستم تنگ شد . اطلاعات لطفآ متعلق به آن جعبه چوبی قدیمی بر روی دیوار بود و من حتی به فکرم هم نمیرسید که تلفن زیبای خانه جدیدمان را امتحان کنم .ا

وقتی بزرگتر و بزرگتر می شدم ، خاطرات بچگیم را همیشه دوره میکردم . در لحظاتی از عمرم که با شک و دودلی و هراس درگیر می شدم ، یادم می آمد که در بچگی چقدر احساس امنیت می کردم .ا

احساس می کردم که اطلاعات لطفآ چقدر مهربان و صبور بود که وقت و نیرویش را صرف یک پسر بچه میکرد .ا



سالها بعد وقتی شهرم را برای رفتن به دانشگاه ترک میکردم ، هواپیمایمان در وسط راه جایی نزدیک به شهر سابق من توقف کرد . ناخوداگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم : اطلاعات لطفآ !

صدای واضح و آرامی که به خوبی میشناختمش ، پاسخ داد اطلاعات .ا

ناخوداگاه گفتم می شود بگویید تعمیر را چگونه می نویسند ؟

سکوتی طولانی حاکم شد و بعد صدای آرامش را شنیدم که می گفت : فکر می کنم تا حالا انگشتت خوب شده .ا
خندیدم و گفتم : پس خودت هستی ، می دانی آن روزها چقدر برایم مهم بودی ؟

گفت : تو هم میدانی تماسهایت چقدر برایم مهم بود ؟ هیچوقت بچه ای نداشتم و همیشه منتظر تماسهایت بودم .ا

به او گفتم که در این مدت چقدر به فکرش بودم . پرسیدم آیا می توانم هر بار که به اینجا می آیم با او تماس بگیرم .ا

گفت : لطفآ این کار را بکن ، بگو می خواهم با ماری صحبت کنم .ا

سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم .ا

یک صدای نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات .ا

گفتم که می خواهم با ماری صحبت کنم .ا

پرسید : دوستش هستید ؟

گفتم : بله یک دوست بسیار قدیمی .ا

گفت : متاسفم ، ماری مدتی نیمه وقت کار می کرد چون سخت بیمار بود و متاسفانه یک ماه پیش درگذشت .ا
قبل از اینکه بتوانم حرفی بزنم گفت : صبر کنید ، ماری برای شما پیغامی گذاشته ، یادداشتش کرد که اگر شما زنگ زدید برایتان بخوانم ، بگذارید بخوانمش .ا

صدای خش خش کاغذی آمد و بعد صدای نا آشنا خواند : به او بگو که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند ... خودش منظورم را می فهمد

فنّاوری فناوری فن آوری



مدتهاست که فرهنگستان زبان فارسی، به جای کلمه تکنولوژی کلمه فنّاوری را پیشنهاد کرده ولی متاسفانه مثل خیلی چیزهای دیگر توی مملکتمان، این کار هم مثل یک بچه یتیم به حال خود رها شده تا خودش! بزرگ شود. در رسانه های جمعی که شاید تنها ابزار برای جا انداختن یک لغت جدید در محاورات مردم هستند این کلمه را با نوشتار و گفتارهای مختلفی مثل فن آوری و فناوری (بدون تشدید ن) آورده و حتی از نویسندگان، روزنامه نگاران و مجریان سرشناس نیز این لغزش دیده میشود. این در حالیست که هیچ تلاشی از جانب فرهنگلستان برای اصلاح اصلاحشان دیده نمیشود. "فن آوری" لغتی نا درست. اصل کلمه فنّاوری است با تشدید "ن" . این کلمه در اصل "فن وری" بوده است، به معنی بهره بردن از فن (مانند هنر وری). اما از آنجاییکه در هنگام تلفظ این لغت، وجود "ن" ساکن و "و" باعث ایجاد سکته می گردد، "الف" بعد از "ن" قرار داده شد مثل کلمه جنگاوری. بنابر این به لغت "فناوری" تغییر پیدا کرد. اما از آنجاییکه در زبان فارسی، لغت "فنا" موجود می باشد، "فناوری" دارای معنایی غیر از تکنولوژی بود (بهره بردن از نیستی!). برای از بین بردن این مشکل، بر روی "ن" در کلمه فناوری، تشدید قرار دادند.

مرجع: مکاتبه رئیس انجمن مهندسی مکانیک با فرهنگستان زبان مندرج در مجله انجمن

موسیقی ایرانی گوش کنید Online


اگر مثل من کشته موسیقی سنتی هستید میتونید یک سر به این سایت بزنید که 24 ساعته موسیقی پخش میکنه. البته این هم لینک مستقیمش هست .
متاسفانه در محل کارم نمیتونم از این سایت استفاده کنم

نقشه



این فایل یک تصویر بزرگ از نقشه دنیاست که داشتنش کم بد نیست - حدود 9 مگابایت

وام



قابل توجه کارمندان ، کارگران ، بازنشستگان ، جوانان دم بخت، جوانان پس بخت و ... فایل زیر یک برنامه کوچک برای محاسبات مربوط به وام و اقساط آن است.
بی وام نمونی صلوات بفرست

SPLIT/JOIN


برای تقسیم یک فایل بزرگ به چند فایل کوچکتر، که حتما تا بحال نیازش برای شما هم پیش آمده از این نرم افزار استفاده کنید

hjsplit.exe

برای چسباندن مجدد فایلها هم از همین نرم افزار استفاده کنید. کار باهاش خیلی راحت و بیدردسره

یک نکته از حافظ









اول این غزل رو بخوانید


بر نيامد از تمناى لبت كامم هنوز / بر اميد جام لعلت دردى آشامم هنوز

روز اول رفت دينم در سر زلفين ت و/ تا چه خواهد شد درين سودا سر انجامم هنوز

ساقيا يك دور ده زان آب آتش گون كه من / در ميان پختگان عشق او خامم هنوز

از خطا گفتم شبى موى ترا مشك ختن / مى زند هر لحظه تيغى زان بر اندامم هنوز

نام من رفتست روزى بر لب جانان به سهو / اهل دل را بوى جان مى آيد از نامم هنوز

پرتو روى ترا در خلوتم ديد آفتاب / مى رود چون سايه هر دم بر در و بامم هنوز

در ازل دادست ما را ساقى لعل لبت / جرعه جامى كه من مدهوش آن جامم هنوز

اى كه گفتى جان بده تا باشدت آرام دل / جان به غمهايش سپردم نيست آرامم هنوز

در قلم آورد حافظ قصه لعل لبت / آب حيوان مى رود هر دم ز اقلامم هنوز



انصافا تشبیه ها و انتخاب کلمات و همچنین آهنگین و روان بودن این غزل مسحور کننده است، ولی یک نکته جالب هم در آن هست که سالها پیش آن را پس از شنیدن یکی از آلبوم های حسام الدین سراج (که همین غزل رو به زیبایی خوانده) به ذهنم رسید. و آن اینکه پس از شنیدن بیت زیر :

نام من رفتست روزى بر لب جانان به سهو / اهل دل را بوى جان مى آيد از نامم هنوز

به فکر افتادم توی قرآن دنبال کلمه حافظ بگردم . با کمک یک نرم افزار که داشتم یک جستجوی ساده کردم و دیدم در کنار حدود 18 باری که از کلماتی مثل حافظا، حافظون و ... در قران اومده فقط یک بار کلمه "حافظ" دیده میشه


إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ

هيچ كس نيست مگر اينكه نگاهبانى بر او [گماشته شده] است

سوره طارق آیه 4

بعد این نکته رو به یکی از اعضای فامیل که سمتی در یونسکو داشت هم گفتم و او هم گفت که در یکی از نامه هاش این نکته رو برای یونسکو نوشته . همین، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید

نگاه

یک مقاله


اگر از اطرافیانتان کسی را میشناسید که بی مهابا از واژه های رکیک استفاده میکند ، شاید این مقاله برایش مفید باشد

لینک (word)

ناف


Tags: | Edit Tags

عکس سفر



آبشار شیرآباد - علی آباد کتول - استان گلستان خرداد 86


عکس پانوراماست و کمی حجمش زیاده
از اندازه دونفری که به سختی در عکس دیده میشوند، میشه به عظمت آبشار پی برد!

عکس سفر


سفر به کویر مرنجاب اردیبهشت 85
جاتون خالی بود
مسلمه که راننده خودمم

انسانها چهار دسته اند

دکتر علي شريعتي انسانها را به چهار دسته تقسيم کرده است


آناني که وقتي هستند هستند وقتي که نيستند هم نيستند

عمده آدمها. حضورشان مبتني به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسماني آنهاست که قابل فهم ميشوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.

آناني که وقتي هستند نيستند وقتي که نيستند هم نيستند

مردگاني متحرک در جهان. خود فروختگاني که هويتشان را به ازاي چيزي فاني واگذاشتهاند. بي شخصيتاند و بي اعتبار. هرگز به چشم نميآيند. مرده و زندهاشان يکي است.

آناني که وقتي هستند هستند وقتي که نيستند هم هستند

آدمهاي معتبر و با شخصيت. کساني که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را مي گذارند. کساني که هماره به خاطر ما ميمانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

آناني که وقتي هستند نيستند وقتي که نيستند هستند

شگفت انگيز ترين آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتي که از پيش ما ميروند نرم نرم آهسته آهسته درک ميکنيم. باز ميشناسيم. مي فهميم که آنان چه بودند. چه مي گفتند و چه مي خواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم . هزار حرف داريم برايشان. اما وقتي در برابرشان قرار ميگيريم قفل بر زبانمان ميزنند. اختيار از ما سلب ميشود. سکوت ميکنيم و غرقه در حضور آنان مست ميشويم و درست در زماني که ميروند يادمان مي آيد که چه حرفها داشتيم و نگفتيم.



با تشکر از خانم ف. شاکری